اول یک

اول یک

اول یک

اول یک

شعر طنز

اینم شعری که حاجی زاده سر کلاس ادبیات خوند.

بخونین و حال کنید.   

 

 

خری امد به سوی مادر خویش
بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری
اگر تو بچه ات رو دوست داری
خر مادر بگفتا ای پسر جان
تو را من دوست دارم بیشتر از جان
ز بِینِ این همه خرهای خوشگل
یکی را کُن نشان چون نیست مُشکل
خرک از شادمانی جفتکی زد
کمی عَرعَر نمود و پُشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من
به زیبایی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن
برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومات زمانه
شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خریدند پای عقدش
به افسار طلا با پول نقدش
خریداری نمودند یک طویله
همانطوری که رسم است در قبیله
خر عاقد کتاب خود گشایید
وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانوم آیا رضایی؟
به عقد این خر خوش تیپ درآیی
یکی از حاضرین گفتا به خنده
عروس خانوم به گل چیدن برفته
برای بار سوم خر پرسید
که خر خانم سرش یکباره چرخید
خران عرعر کنان شادی نمودند
به یونجه کام خود شیرین نمودند
به امید خوشی و شادمانی
برای این دو خر در زندگانی

نظرات 2 + ارسال نظر
محمدرضا شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:41 ب.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلام.
تکراری بود .ولی جالب

سینا آرزومند یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:15 ق.ظ

خیلی قشنگ بود خوشم آمد

می خوای بازم از این شعرا برات بزارم.
کهوری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد